خاطرات
تکثـــیر مــے شـــونــد و نــمے مــیرند
سلـــولـــ های خـــاطـــرات در مـــن
من با کتونیم قدم میزنم زیر بارون و به تو فکر می کنم
تکثـــیر مــے شـــونــد و نــمے مــیرند
سلـــولـــ های خـــاطـــرات در مـــن
ﺭﻓﺘــﻦ ﺭﺍﺣﺖ ﺍﺳﺖ
ﻓﻘﻂ ﺑﺎﯾﺪ ﭼﻨﺪ ﻗــﺪﻡ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ!
ﻭﻟﯽ ﺑــﺮﺍﯼ ﻓﺮﺍﻣـﻮﺵ ﮐﺮﺩﻥ
ﺑﺎﯾﺪ ﭼﻨــﺪ ﻗــﺮﻥ ﺑﮕﺬﺭﺩ!
ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﯾﮏ ﻋﻄـــﺮ،ﺗﻤﺎﻡ ﺧﺎﻃـﺮﺍﺕ ﺭﺍ ﺯﻧــﺪﻩ ﮐﻨــﺪ!
به بعضیا هم باید گفت:
عزیزم یه راست بگو ببینم بلدی!
ایرانسل است دیگر
.
.
.
.
دوست دارد با پیامک های گاه و بیگاهش تنهاییمان را بیادمان بیاورد!
مرا که میشناسی
وسواس دارم
وقتِ رفتن
تمام خاطرات را تا می کنم
میگذارم کنجِ گنجه
بویِ نفتالین که مشامشان را پر کند
تمامِ بیدها مجنون می شوند
هی لعنتــــی!
مـــن مــــــی روم
تـــو مـــــی مــــانــی بــا دنـیــایـــی از خــــاطـــــرات
راســتـــی آن روز کـــــه دلـــــداده تــو شــــدم یــادت هست؟
از آن جــا بـــه بـــعــدش را پـــاک کــــن
باید یاد می گرفتم از هر چیزی عشق و خاطره نسازم!
شاید . . . منظورِ باران من و تو نبودیم
من از این منی که هر لحظه دلتنگ توست مـتـنـفـرم
چه تفاوتی میکند آنسوی دنیا باشیم یا چند کوچه آن طرفتر؟
پای دوست داشتن که در میان باشد “دلتنگی” دمار آدم را در می آورد
בلـــَم گرفتــﮧ
از همــﮧ ی بــی تفآوتــی هآ
از همــﮧ فــَرآموشی هآ
از هَمﮧ بــی اعتمــآدی هآ
کــآش معلــمی بود و انشـ ـ ـــآیی مــی خوآســت
روزگــآر خوב رآ چگونــه مــی گــُذرآنید ؟
گاهـــــــــــــی آنچنان مزخرف می شــــــوم که برای دیگـــــــــران قابل درک نیستـــم
حتی عزیــــــــــزترین کســــانـــــم را از خــــــــــــودم می رانم
اما در آن لحظه در دلــــــــــم آرزو دارم بگـــــــــویند:
” می دانم دســــــت خودت نیست، درکــــــــت می کنم"
غم که نوشتن ندارد
نفوذ می کند در استخوان هایت
جاسوس می شود در قلبت
و آرام آرام از چشم هایت می ریزد بیرون
اگر فکر میکنید با یک لبخند میتونید کسی رو خوشحال کنید
.
.
.
ازش دریغ کنید بزارید دهنش سرویس بشه !