ای لعنتی
سریع ترین نقاشی بود که دیدم
در یک چشم به هم زدن روزگارم را سیاه کردی
من با کتونیم قدم میزنم زیر بارون و به تو فکر می کنم
سریع ترین نقاشی بود که دیدم
در یک چشم به هم زدن روزگارم را سیاه کردی
زمان هایی هست
که تمام عاشقانه ها هم می تواند
خلاصه شود در یک عبارت :
به درک
قول بده اگر یک روز
خیلی اتفاقی
نگاهمان به هم افتاد،
با هم گره اش را کور کنیم
باشه!؟
خدایا
مى خواهم اعتراف کنم !
خسته ام . . .
من امانت دار خوبى نیستم . . .
“ مرا ” از من بگیر . . .
مال خودت . . .
من نمى توانم نگهش دارم . . .
زندگی جان ، عزیزم !
اگه افتخار میدی چند قدمی باهام راه بیا . . .
رد پاهایم را پاک می کنم
به کسی نگویید
من روزی در این دنیا بودم.
خدایا می شود استعـــــفا دهم؟!
کم آورده ام …!
ادمیست دیگر
یک روز
حوصله هیچ چیز را ندارد
دوست داردبرداردخودش را بریزد دور...
گاهی آدمهای تنها خیلی خوش شانس هستند…
چن کسی رو ندارن که از دست بدن
سلامتی اونی که همه تلخیاشو تو تلخیه سیگار و
یه استکان تلخی گم میکنه که کام بقیه رو تلخ نکنه …
هی لعنتی ...
اون طوریم که تو فکر میکنی نیست
شاید عاشقت بودم،روزی ...!
ولی ببین بی تو
هم زنده ام
هم زندگی میکنم
فقط گاهی در این میان
یادت ...
زهر میکند به کامم زندگی را ...
همیــــــــن
تمام شد...
این هم از "خیالت"
بردار و برو
شاید باز بخواهی به کسی "هدیه اش" بدهی
سال دیگریست امسال!