من
من به اندازه یک مجلس ختم ، دوستانی دارم!
من با کتونیم قدم میزنم زیر بارون و به تو فکر می کنم
من به اندازه یک مجلس ختم ، دوستانی دارم!
اگر بیماری ها ادم رو نکشند
اگر از بلایای طبیعی جون سالم به در ببریم
اگر از جادو و طلسم در امان بمونیم
وهزاران اگر دیگه ما رو به اون دنیا نفرسته
خاطره ها ادم رو از پا در میاره>>>می کشه.
تنها چیزی که تو زندگیم به صورت تخصصی بهش تسلط دارم
انتخاب آدم های اشتباه برای دوست داشتن
صندوق صدقات نیست دل من
که گاهی سکه ای محبت در آن بیاندازی
و پیش خدای دلت فخر بفروشی که مستحقی را شاد کرده ای
بترسید از آدم هایی که عاشق نیستند
اما عاشق کردن را خوب بلدند!
با هم باشیم نه یک سال بلکه یک عمر
بگذار آوازه ی با هم بودنمان چنان در شهر بپیچد
که روسیاه شوند آنان که
بر سر جدایی مان شرط بسته بودند
این روزها خیلی چیزها دست من نیست
مثلا دستهایت . . . !
چقدر تلخ است بعد از سال ها انتظار
نیمه گم شده ات را کامل بیابی
این روزها شبیه شیشه ی ماشین شده ام!
خ رد و ت ک ه ت ک ه شده ام…
اما از هم نمی پاشـــــــم
ولی شکسته ام
باور کن
یاد گرفتـــه ام
انسان مدرنی باشــــم و هر بار که دلتنــگ میشوم بـه جای بغـض و اشــــک تنها به این جمله اکتفا کنم
که هوای بـد ایــن روزها آدم را افسـرده میکنـد
مترسک را دار زدند، به جرم دوستی با پرند
که مبادا تاراج مزرعه را به بوسه ای فروخته باشد
اینجا “قحطی عاطفه”هاست
ای کاش فردا که از خواب بیدار میشدم زندگی رنگ دیگری به خود می گرفت
رنگ رویاهایم