من

دخترکوچولو

من با کتونیم قدم میزنم زیر بارون و به تو فکر می کنم

من

من چسب زدم به تار و پودم یک عمر

خون‌مرده و زخمی و کبودم یک عمر

حالا که نگاه می‌کنم،‌ می‌بینم:

من عاشق کاکتوس بودم یک عمر

*****

پیراهن خالی تو بر جارختی

عطری که پریده از تن روتختی

سالی که بد است از زمستان پیداست

آغاز هزار و سیصد و بدبختی

*****

یک عمر دویده‌ام؛ چه می‌فهمی تو؟

هرگز نرسیده‌ام؛ چه می‌فهمی تو؟

تو خواه سیاه باش، تو خواه سفید

من مارگزیده‌ام؛‌ چه می‌فهمی تو؟

*****

از من رگ و از تو تیغ؛ یادت باشد

زخمی که زدی، رفیق، یادت باشد

حالا که خودت خواسته‌ای حرفی نیست

این ثانیه را دقیق یادت باشد


[ پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:من, ] [ 4:8 بعد از ظهر ] [ الیک ] [ ]